درباره وبلاگ

به وبلاگ ما خوش اومدید.......
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوستان عاشق و آدرس dostaneashegh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 89
بازدید ماه : 88
بازدید کل : 41291
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


...واما عشق
دختري از جنس باران....
شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 11:58 ::  نويسنده : Baran       

 

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

آری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم



چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, :: 16:39 ::  نويسنده : Baran       

فصل زرد
ا ي نهايت ازدحام تنهايي
در کوچه هاي سرد وبي روح تو
آرامش غريبي مرا فرياد ميزند.
با ناله اي غريب
که از شکستن گوشواره ها ي
افتاده بر خاکت به گوش ميرسد.
اي زيبا ترين ترنم آفرينش
با خود تا انتهاي غربت اشکهايت
مرا ببر مرا ببر
از بغض که مي خوام بنوسيم بد جوري بغضم ميگيره.
از گريه مي خوام بگم ........ گريه م ميگيره.
از تنهايي و خنده و ............هم همين طور.
همين باعث ميشه که به چيزاي ديگه فکر نکنم. چون حالا ديگه کاملا برام جا افتاده که به هر چيزي زياد فکر کني بهش مبتلا ميشي.
ديگر شراب نياور
دهانم طعم ناسزا ميدهد
ايمان مرا لبهاي مست تو دزديدند
شور و شوقي بودم پوچ
من به نوروز مي مانستم
کنج قرمزترين روزهاي تقويم
مثل شهريورهاي بي تجديد و آزاد.
ستاره ها از ترس تو
هرگز بر من نتابيدند
چه بي رحم بودي نيمه شبها
وقتي به دختران حسود
چشمک تعارف ميکردي
چشمهايت جسارتي بي منظور
هزار بار هم بغض کني
خطاي اين اشکهاي منبسط را
گونه هاي بي شرمم به دل نمي گيرند
سکوت نکرده ام که براي غمگينيم
هي مست کني....هي مست کني....
روزهام دور انگشتهاي تو حلقه ميزدند
چهارشنبه شبم را تو به آتش کشاندي
پلک کدام زن مي پريد از روي خاکسترم
و کدام زردي با بوسه ات سرخ ميشد؟
بي خيال من شو!
گريه ام را کسي به شانه نمي گيرد
سر انگشت همين روزها خواهم مرد
به درک که نمي شود باشم!
به سلامتي اين همه بدبختي

شرابي برايم بريز!



چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, :: 16:38 ::  نويسنده : Baran       


 

هبوطِ فرياد را به احترام صدا
يک دقيقه سکوت کن!
شايد بشود بوي باران بگيرم
در دستان آب
پير ميشوم با همين کودکانه ها
که توي چشمهاي خدا خيس ميشوي
شانه هاي دنيا هم که سنگيني کنند
خدا روي نگاهت راه مي رود
پلک نزن!
دارم خلق ميشوم...
......و به باران سوگند
و به شبنم و به گل
و به هر چيز که چون عشق
لطيف است
که تو پروانه هستي مني!!
دلم گرفتار غمي ست
قسمت مي دهم اي گل هميشه بهار
دل من را تنها مگذار
اين گناه است
دو تا گلبرگ اقاقي
يک نواي کوچه باغي
يک قفس پراز ستاره
غنچۀ سيبِ بهاره
يک هواي تازۀ پاک
پر پروانۀ دل چاک
خنده هاي شاد مستي
شعر عاشقانِ هستي
تن عريان شقايق
قطره هاي اشک عاشق
يک قلم پراز نگفته
يک گل تازه شکفته
نصف قرص از اول ماه
چهرۀ يوسفِ در چاه
همۀ دارو ندارم
همينه برات مي يارم
مي کنم تحفه راهت
نداره قابل او چشم سياهت

 

 

 




شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, :: 9:12 ::  نويسنده : Baran       


آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست



دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست



سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست



ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست



آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست



« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت

« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست



فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست



تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست



شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, :: 9:12 ::  نويسنده : Baran       


آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست



دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست



سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست



ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست



آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست



« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت

« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست



فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست



تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست



شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, :: 8:54 ::  نويسنده : Baran       

اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم!

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان

که مرا به یاد تو آورد . . .

شعری که همیشه با تو بماند
 



شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, :: 8:54 ::  نويسنده : Baran       

اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم!

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان

که مرا به یاد تو آورد . . .

شعری که همیشه با تو بماند
 



صفحه قبل 1 صفحه بعد