آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
...واما عشق
دختري از جنس باران....
چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : Baran
در افسانه ها آمده روزي که خداوند جهان را آفريد فرشتگان مقرب را به بارگاه سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : Baran
خدا به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, :: 8:49 :: نويسنده : Baran
خدایا! اخلاص ! اخلاص ! و می دانم ای خدا ، می دانم که برای عشق زیستن و برای زیبائی و خیر ، مطلق بودن ، چگونه آدمی را به مطلق می برد، چگونه اخلاص این وجود نسبی را ، این موجود حقیری را که مجموعه ای از احتیاج هاست و ضعف ها و انتظار ها ، “مطلق “می کند! در برابر بیشمار جاذبه ها و دعوت ها و ضرر ها و خطر ها و ترس ها و وسوسه ها و توسل ها و تقرب ها و تکیه گاه ها و امید ها و توفیق ها و شکست ها و شادی ها و غمهای همه حقیر - که پیرامون وجود ما را احاطه کرده اند و دمادم ما را بر خود می لرزانند ، و همچون انبوهی از گرگ ها و روبا ه ها و کرکس ها و کرم ها ، بر مردار «بودن » ما ریخته اند، با یک خود خواهی عظیم انقلابی ، که معجزه ی ذکر است و زاده ی کشف ِ بندگی ِ فروتنانه ی ِ خویشتن ِ خدایی ِ انسان است- ناگهان عصیان می کند ، عصیانی که با انتخاب ِ تسلیم ِ مطلق به حقیقت ِ مطلق ، فرا می رسد و از عمق ِ فطرت شعله می کشد و سپس با تیغ ِ بوداوار ِ بی نیازی و بی پیوندی و تنهایی ، “مجرد “می شود و آنگاه از بودا فراتر می رود و با دو تازیانه ی «نداشتن »و نخواستن همه ی آن جانوران آدم خوار را از پیرامون ِ انسان بودن خویش می تاراند و آنگاه، آزاد ، سبکبار، غسل کرده و طاهر ، پاک و پارسا، «خود »شده و «مجرد»و «رستگار» ! انسان شده و بی نیاز ، به بلند ترین قله ی ِ رفیع معراج ِ تنهایی می رسد و آنجا همه ی «من» های دروغین و زشت را ، که گوری است بر جنازه ی شهید ِ آن من ِ راستین و زیبا و خوب ، که همیشه در آن مدفون است و از چشم خویش نیز مجهول و از یاد خویش نیز فراموش ، فرو می ریزد، با «ذکر» ، با «جهاد ِ بزرگ» و با «مردن پیش از مرگ» از درون ، به هجرت آغاز می کند ، هجرت از آنکه هست ، به سوی آنکه باید باشد. تا… ادامه مطلب ... صفحه قبل 1 صفحه بعد |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |